کد مطلب:313375 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

ورود علیا مخدره زینب به مدینه ی طیبه
به گفته ی مؤلف طراز المذهب: چون اهل بیت علیهم السلام در بازگشت از شام، به مدینه نزدیك شدند و سواد شهر نمایان گردید، علیا مخدره زینب علیهاالسلام فرمود: ای خواهران، از محملها پیاده گردید كه اینك، روضه ی منور جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمایان گردید. سپس فرمود: ای یاران، این محملها را دور، و این شتران را به یك سوی برید كه ما را تاب دیدن نمانده است. در آن وقت، چنان آهی بركشید كه می خواست روح مباركش از قالب تن بیرون تازد. پس همگی فرود آمدند و لوای غم و مصیبت برافراشته و خروش محشر نمایان ساختند و اسبابی كه از شهدای كربلا با خود داشتند بگستردند و خیمه ی حضرت سیدالشهداء علیه السلام را كه در هیچ منزلی بر سر پا نكرده بودند در بیرون مدینه برپا كردند و مسند آن حضرت را گستردند. چون علیا مخدره این بدید، چنان ناله بركشید كه بیهوش به روی زمین افتاد. چون به هوش آمد با ناله ی جگر شكاف فریاد بركشید:

وا فرقتاه این الكماة؟ این الحماة؟ والهفتاه!



فما لی لا اورای الحمام أبمهجته

و كنت یحی نور عین و عزتی





[ صفحه 100]



یا أخی یا حسین، هؤلاء جدك و امك و أخوك الحسن و هؤلاء أقربائك و موالیك ینتظرون قدومك یا نور عینی قد قضیت نحبك و أورثتنی حزنا طویلا مطولا لیتنی مت و كنت نسیا منسیا.

پس از آن روی به مدینه آورد و آن شهر را مخاطب ساخته فرمود: «ای مدینة جدی فأین یومنا الذی قد خرجنا منك بالفرح و مسرة و الجمع و الجماعة و لكن رجعنا الیك بالأحزان و الآلام من حوادث الزمان فقدنا الرجال و البنین و تفرقت شملنا». آن گاه به سوی روضه ی منور جدش روان گردید. چون به روضه رسید هر دو طرف درب مسجد را گرفت و چنان ناله از جگر برآورد كه مسجد را متزلزل گردانید. سپس رسول خدا را سلام داد و گفت: «السلام علیك یا جداه، یا رسول الله، انی ناعیة الیك أخی الحسین».

ابومخنف گوید: در این وقت، ناله ای بلند از قبر مطهر برخاست و مردمان از شدت بكا و نحیب به لرزه درآمدند، و آن مخدره فرمود: كاش مرا به خویش وا می گذاشتید تا سر به صحرا گذاشته خاك بیابانها را با سرشگ دیده تر می كردم، زیرا چگونه داخل مدینه شوم و سؤال و جواب نمایم. درآن وقت، زنان مدینه و هاشمیات به استقبال زینب شتافته و آن مخدره را در بدو حال نشناختند، چون حوادث روزگار چهره ی آن مخدره را دیگرگون كرده بود. زنان مهاجر و انصار و قریشیان چون آن حالت بدیدند، خود را بر خاك و خاره بینداختند، گریبانها چاك كردند، صورتها بخراشیدند و چون دیوانگان گریستند، به گونه ای كه سنگ را آب و آب را كباب می ساختند، و تماما مبهوت و متحیر بودند، چون شخص صاعقه زده یا امواتی كه در عرصه ی عرصات از قبور بیرون آیند. پس زنان اطراف آن مخدره را فرا گرفتند تا او را به خانه برند و پیوسته او را تسلیت می دادند. فرمود: چگونه به خانه بروم و به كدام خانه داخل بشوم كه صاحب ندارد و مردان آن همه كشته و در خون آغشته می باشند؟! و كلماتی فرمود كه دلهای حاضران را از تن آواره ساخت.